خیلی از اوقات با خودمان قرارهائی می گذاریم که در زندگی خودمان تغییراتی ایجاد کنیم: سیگار را ترک کنیم، وزن خود را کاهش بدهیم، کتابی بنویسیم و …. اما اغلب پس از مدتی از دنبال کردن هدفهایمان دست بر می داریم و دستهای خود را به علامت تسلیم بالا می بریم. اما افرادی هم هستند که هدفهایشان را دنبال می کنند و به قول و قرارهایی که با خود گذاشته اند پایبند می مانند.

مارک مورفی بنیانگذار و مدیرعامل شرکت Leadership IQ  در کتاب HARD Goals سعی کرده است که تفاوت اهداف این دو دست از افراد را مورد بررسی قرار دهد و روش صحیح هدفگذاری را به خوانندگان کتاب خود بیاموزد.

وی در کتاب خود از تحقیقی می نویسد که فقط 13 در صد پاسخ دهندگان به آن معتقد بوده اند که هدف گذاری می تواند به آنها کمک کند که تبدیل به انسانهای بهتری که دوست دارند بشوند. بیشتر مردم اهداف متوسطی برای خود تعیین می کنند که باعث نمی شود که آنها از صمیم قلب بر روی آنها وقت و انرژی بگذارند.

وی می نویسد که اگر شما  هم حال دنبال کردن اهداف خود را ندارید و آنها شما را بر سر شوق و ذوق نمی آورد و در هنگام بروز اولین مشکل آنها را رها می کنید.  باید اهدافی را برای خود تعیین کنید که دارای صفات HARD باشند.

HARD متشکل از کلمات اول چهار کلمه است

H. Heartfelt

A. Animated

R. Requires

D. Difficult

اولین ویژگی: خواسته قلبی

اگر هدفی که تعیین کرده اید متعلق به خودتان نباشد و اگر چیزی نباشد که از صمیم قلب آن را بخواهید به احتمال زیاد به آن دست نخواهید یافت ولی اگر چیزی باشد که برایتان مهم است زمین و آسمان را بهم می دوزید تا آن را بدست آورید.

چرا شما به دنبال این هدف هستید؟ پاسخ به این سوال بسیار مهم است . اگر جواب شما شبیه جوابهای ذیل است:

·        چون رئیسم می گوید که رسیدن به آن مهم است.

·        چون  خود را مجبور حس می کنم.

·        چون همسرم / دوستم / مردم می گویند که موضوع با ارزشی است.

بدانید که این هدف، هدف شما نیست و نمی تواند شما را بر سر شوق و ذوق بیاورد تا سختی ها ی رسیدن به آن را به جان بخرید. هیچ کس حال ندارد که سرسختانه برای رسیدن به چیزی که دیگران آن را مهم می دانند وقت بگذارد و انرژی مصرف کند. انگیزه های فرد باید از احساسات و هیجانات درونی منشا بگیرد. این کار به سه طریق ممکن است:

1.     انگیزه  ذاتی:  اگر هدف شما بر موضوعی تمرکز می کند که واقعا به آن علاقه مند هستید. اگر کاری است که در اوقات فراغت هم بدون آنکه کسی شما را مجبور کند و یا پاداشی برای شمت مشخص کند آن را انجام می دهید یعنی انگیزه ذاتی برای رسیدن به آن هدف دارید  و به طور دستیابی به آن را پیگیری می کنید. قضیه کشیدن و هل دادن است. گاهی کسی را باید هل داد تا کاری را انجام دهد ولی گاهی وی خودش به سمت کار کشیده می شود. وقتی انگیزه درونی باشد لازم نیست کسی انسان را هل بدهد. انسان به دنبال هدف کشیده می شود.

2.     انگیزه انسانی : حس ارتباط انسانی به هدف می تواند به شما کمک کند که در خود انگیزه ایجاد کنید. اگر بتوانید منافع ناشی از رسیدن به هدف را برای دیگران احساس کنید انجام اقداماتی که برای رسیدن به آن لازم است آسانتر می شود. مثلا اگر قرار است لاغر شوید می توانید منافعی را که سلامتی ناشی از لاغری برای خانواده اتان دارد در نظر بگیرید. معمولاً در نظر گرفتن فرد خاص در این مواقع بهتر کمک می کند. برخی از سازمانهای خیریه در هنگام جمع آوری کمکهای مردم افراد خاصی را که کمک به آنها می رسد به خیرین معرفی می کنند تا در آنها انگیزه بیشتری برای کمک ایجاد کنند.

3.     انگیزه بیرونی: گاهی انگیزه درونی وجود ندارد و انگیزه های انسانی نیز کمکی نمی تواند بکند و یا نمی توانید آن را بوجود بیاورید. در این مواقع گذاشتن پاداشهای بیرونی می تواند به شما کمک کند. می تواند برای خودتان  در صورت دستیابی به هدف پاداش مادی در نظر بگیرید یا برای موفقیت خودتان جشن بگیرید. یا برای اهداف شرکت خود برای پرسنل پاداشهای مالی در نطر بگیرید. البته باید دقت کرد که پاداش متناسب با اهداف باشد و در ضمن پول همه چیز نیست. تجربه ثابت کرده است که شرکتهایی که فقط از پاداشهای مالی برای انگیزش پرسنل خود استفاده می کنند در رقابت با شرکتهایی که احساسات پرسنل خود را نیز در راه رسیدن به اهداف تحریک می کنند عقب می مانند.

برای گذراندن اولین مرحله در مسیر عبور کردن از آنچه هستید و رسیدن به آنچه که می خواهید باشید این است که هدفتان صمیمانه متعلق به شما باشد و آن چیزی باشد که می خواهید، نه آنچه که فکر می کنید نیاز دارید که بخواهید

دومین ویژگی: تصویر سازی

اهداف باید در ذهن شما زنده و روشن باشد بطوری که بدانید اگر به آن برسید چه اتفاقاتی برای شما رخ می دهد و چه حس و حالی خواهید داشت و اگر نرسید چه چیزی را در زندگی خود از دست خواهید داد. شما باید بتوانید از همان تکنیکهای تصویر سازی و تصور کردن استفاده کنید که بزرگترین مغزهای تاریخ استفاده کرده اند. نوابغ تخیل خود را به پرواز در می اوردند. شما هم همین کار را بکنید.

ما به عنوان انسان به تصاویر شبیه سازی شده واکنش نشان می دهیم . ما تصاویر را بهتر از لغات بیاد می آوریم . برای اینکه اهدافتان را دنبال کنید باید آنها را تبدیل به تصاویری روشن و جذاب کنید.

 هر چه که بهتر بتوانید تغییرات زندگی خود را پس از دستیابی به هدف در چشم ذهن خود ببینید احتمال اینکه در راه رسیدن به آن تلاش کنید بیشتر می شود. برای روح دادن به هدفتان هر چه را که در ذهن دارید رسم کنید یا کولاژی از آن تهیه کنید . اندازه، رنگ، شکل، اجزای متمایز کننده، زمینه، نورپردازی، احساسات و حرکت آن را تا حد امکان نشان دهید . تصاویر  را در خانه و دفتر کار خود نصب کنید تا همواره هدف را به یادتان بیاورند.

سومین ویژگی: ضرورت

“از فردا شروع می کنم.”  چهار کلمه ای که ناقوس مرگ اهداف هستند. چند بار گفته اید “فردا” و منظور تان “هرگز” بوده است ؟ فردا می رسد و باز هم با همان دوراهی قبلی سروکار داریم. امروز شروع کنم یا فردا؟ باز هم موضوع را به فردا موکول می کنیم و این داستان ادامه دارد تا یک روز بشود دو روز و دو روز سه روز و سه روز بشود سالها.

هدفتان باید برای شما موضوع مرگ و زندگی باشد. می گویند استیو جابزآی پاد را وقتی کامل کرد که در دوران نقاهت پس از جراحی  پیوند کبد را می گذراند.

تعیین اهداف دور و درازی که شما فعلا قصد اقدامی در مورد آن را ندارید آسان است: بعداً انجامش می دهم  و این بعدا گفتن ها همینطور ادامه می باید. تا شما احساس ضرورت و فوریت در مورد اهداف خود نداشته باشید اقدامی برای رسیدن به آن نمی کنید.

خوب برای غلبه بر این مسامحه کاریها چه باید کرد؟ راه حل در چیزی است که در اقتصاد مدیریت به آن نرخ تنزیل می گویند. همه ما می دانیم که ارزش فعلی 100 دلار از ارزش یک سال بعد همین مقدار پول بیشتر است. نرخ بهره عبارت است از میزان افزایش مورد انتظار در مقدار پول یک سال بعد تقسیم بر مقدار پول فعلی. اگر شما فکر می کنید که با 100 دلار سرمایه گذاری یک سال بعد باید 150 دلار داشته باشید به معنای این است که نرخ تنزیل از نظر  شما 50 درصد است. این نرخ تنزیل بستگی به وضعیت مالی، هزینه های فرصت از دست رفته، ریسک سرمایه گذاری، انتظارات شما از آینده و عوامل دیگر دارد.  وقتی شما این عوامل را در کنار هم می گذارید انتظار دارید که دریافتی شما در یک سال بعد بیشتر از دارائی امروز شما باشد.

وقتی شما مفهوم نرخ تنزیل را درک کردید آماده می شوید که با مسامحه کاریهای که ذهن شما را احاطه کرده مبارزه کنید. شما احساس می کنید که باید بلند شوید و کاری بکنید. ضرورت و فوریت جلوگیری از ضرر و زیان را حس می کنید. شش راه برای درک حس این فوریت وجود دارد:

الف. هزینه های فعلی خود را در آینده در نظر بگیرید. این هزینه ها چقدر خواهد شد؟ منظور فقط هزینه های مالی نیست. شما اگر چاق هستید و هدفتان لاغر شدن است هنگام به تعویق انداختن رزیم غذائی خود در هنگام دیدن یک تکه کیک خوشمزه می توانید هزینه هایی  که اضافه وزن و عدم تناسب اندام چه از نظر مادی و چه از نظر سلامتی و یا روابط اجتماعی در آینده به شما تحمیل خواهد کرد، در نظر بیاورید. چربی های اضافه ممکن است باعث گرفتن رگهای قلب شما بشود و شما مجبور خواهید بود هزینه هایی برای جراحی بپردازید و  همچنین ناراحتی هایی را که تنگی عروق و جراحی برای شما بوجود می آورد تحمل کنید.

ب. منافع آینده خود را به زمان حال بیاورید. این منافع می تواند مزایای مالی باشد که شما مثلا از تعقیب هدف نوشتن یک کتاب عایدتان خواهد شد و یا تناسب اندام و پوشیدن لباسهای زیبا ناشی از رعایت یک رژیم لاغری  و ورزش کردن روزانه.

ج. منافع آینده را برجسته تر کنید

د. هزینه های خود را کوچک کنید. هزینه های رسیدن به هدف را در نظر بگیرید و در ذهن خود آنها را بر اساس منافعی که نصیبتان می شود دوباره قالب بندی کنید. برای این کار می توانید به دو پرسش پاسخ بدهید:

من با انجام این کار چه چیزهایی یاد خواهم گرفت؟

این کار چگونه تعهد من را برای رسیدن به هدف  اثبات خواهد کرد؟

ه.  نرخ تنزیل خود را کاهش دهید: گاهی نرخ تنزیلی که برای خود در نظر می گیریم بسیار بالاست که غیر قابل تحمل است. آنوقت از دست یابی به آن مأیوس می شویم و دست از کار می کشیم.  با افرادی که در موقعیت مانند وضعیت شما هستند درباره اهداف، چالشها و رفتارهایشان صحبت کنید ببینید آنها در هنگام قضاوت درباره اهداف چه نرخ تنزیلی برای خود در نظر می گیرند. شاید شما هم احتیاج داشته باشید که در نرخ تنزیل خود را کاهش دهید و ان را منطقی تر و قابل تحمل در نظر بگیرید.

و. انتخابهای خود را محدود کنید: انتخابهایی را که با هدف شما رقابت می کنند کاهش دهید. گرچه داشتن آلترناتیوها و حق انتخابهای بیشتر بطور کلی خوب است اما زیادی آنها هم باعث سردرگمی در تصمیم گیری و از دست رفتن تمرکز می شود.. گاهی از اوقات بهترین راه برای جلو رفتن داشتن گزینه های کمتر برای انتخاب است تا مغز انسان هنگ نکند. این روش بخصوص وقتی انسان مهلتی برای اتمام انجام کاری دارد بهتر است .

در یک تحقیق دانشجویان به دو گروه تقسیم شدند. به گروهی پیتزای ساده داده شد و به آنها گفتند برای اضافه کردن مخلفات به ازای هر چیز 50 سنت از آنها گرفته خواهد شدو به گروهی دیگر پیتزای کاملی متشکل از 12 نوع مخلفات پیشنهاد دادند و به آنها گفتند که در کاستن هر کدام از آنها 50 سنت از قیمت پیتزا کم خواهد شد. گروه اول به طور متوسط 2.7 مخلفات به پیتزای خود اضافه کردند و گروه دوم به طور متوسط 5.3. نتیجه ای که می توان گرفت این است که اگر شما هدف را از آن خود بدانید مسامحه کاری و یا هر مانع دیگری براحتی نمی تواند از اجزای آن کم کند و شما را از هدفتان دور بسازد.

چهارمین ویژگی: مشکل بودن

وقتی به گذشته نگاه می کنید کدامیک از کارهایتان باعث افتخار شما می شود؟ ممکن است پاسخ این سوال از فردی به فردی دیگر متفاوت باشد اما لحظه ای درنگ کنید و چند سوال دیگر از خود بپرسید:

·        برای کاری که به آسانی انجام شده است به خود افتخار کرده ام یا کاری که مشکل بوده است؟

·        آیا آن کار نیاز به تلاش زیادی از طرف من داشته است ؟

·        آیا وقتی آن کار را شروع کردم تمامی اطلاعات لازم را برای آنجام آن داشتم یا اینکه نیاز به این بود که مهارت جدیدی را بیاموزم و شایستگی های جدید را کسب کنم؟

·        آیا زمانی که رسیدن به آن هدف را دنبال می کردم عصبی بودم یا به خودم اعتماد و اطمینان داشتم؟

اگر شما هم مانند اکثر مردم باشید به کارهای افتخار می کنید که دستیابی به انها مشکل بوده است و تلاش و کوشش زیادی برای انجام آنها به خرج داده اید و مجبور شده اید مهارتهای جدیدی بیاموزید و همینطور در ابتدای کار نگران بوده اید.

بنابراین اهداف باید مشکل باشند تا حسی عمیق برای رسیدن را در شما بوجود بیاورند و نقاط قوت و توانائیهای شما را به منصه ظهور برسانند و گوهر وجودی شما را نمایان کنند.

انسانها دارای توانائیهای ذاتی برای رسیدن به اهداف مشکل هستند. تاریخ شرح قصه مردان و زنانی را بیان می کند که برای رسیدن به اهداف مشکل تلاش کردند و از پا ننشستند و محدودیتها را پشت سر گذاشتند. آنها به ما اثبات کردند که نرسیدن به اهداف بزرگ ناشی از ناتوانی نیست بلکه ناشی از عدم انگیزه است.

البته برای راحتی خیال خود می توانیم بگوئیم که افراد بزرگ افرادی باهوش تر، با استعدادتر و یا با تربیت و آموزش بهتر بوده اند، اما حقیقت این است که اینگونه نبوده است. تحقیقات نشان می دهد که آنها با افراد معمولی فرقی نداشته اند فقط انگیزه بیشتری داشته اند و تلاش بیشتری به خرج داده اند.

تحقیقات نشان داده است که تعیین اهداف مشکل باعث ارتقای عملکرد افراد می شود زیرا:

· اهداف مشکل باعث تمرکز توجه می شود.

· اهداف مشکل باعث می شود که یادگیری انجام شود.

· اهداف مشکل باعث افزایش تدریجی اعتماد به نفس می شود.

· اهداف مشکل این پیام را منتقل می کند که آنچه که انجام می دهید مهم است.

· اهداف مشکل باعث می شود که شما تمامی تلاش خود را به کار ببندید.

البته باید توجه داشته باشیم که اهداف باید طوری انتخاب شوند که از نظر فیزیکی امکان اجرا داشته باشند و غیر ممکن نباشند. همچنین برای میزان مشکل بودن هر هدف نقطه بهینه ای وجود دارد. این نقطه از فردی به فرد دیگر متفاوت است ولی برای هرکس جائی است بالاتر از منقطه راحتی وی. هدفی که در منطقه راحتی فرد قرار دارد ممکن است بدون هیچ تلاشی بدست بیاید بنابراین هدف مشکلی محسوب نمی شود. در ضمن باید هدف طوری انتخاب شود که شما از دستیابی به آن مأیوس نشوید.

درنهایت:

اگر می خواهید به جایگاه دلخواهتان برسید باید عادت به هدفگذاری بر اساس مدل HARDرا در خود بوجود بیاورید. تا جائی که اهداف شما برخاسته از قلبتان باشد و مغزتان را تحریک کند و شما را وادار به یادگیری و رشد نماید و اهمیت و فوریت در زندگی شخصی یا شغلیتان نداشته باشد به تحقق نخواهد پیوست.

برای رسیدن به اهداف خود دو راهبرد ذیل را به کار ببندید:

1) اهدافتان را مرحله بندی کنید. هر هدف بزرگی را می توان به اهداف کوچکتری تقسیم کرد و آن را مرحله به مرحله به مورد اجرا گذاشت.

2) با فردی که برای وی احترام قائلید اهداف خود را در میان بگذارید. به وی بگوئید که

H) چرا شما به این هدف علاقه مند هستید؟

A) وقتی شما به هدفتان برسید چه اتفاقاتی رخ خواهد داد.

R) چرا این هدف در حال حاضر ضروری است؟

D) هدف شما باعث می شود شما چه چیزهائی یاد بگیرید؟

سپس از وی بخواهید بصورت منظم عملکردهای شما را بررسی کند و پیشرفت شما را مورد ارزیابی قرار دهد و هر گاه شما را می بیند درباره فعالیتهایی که انجام داده اید، چیزهایی که یاد گرفته اید و میزان پیشرفتتان سوال کند. شما با کمک دوستتان می توانید هدف خود را همیشه در ذهن داشته باشید و انگیزه لازم را برای حرکت به جلو در خود تازه نگهدارید.



گردآوری: تیم منابع انسانی توسعه خرد ویرا

منبع: اینترنت